اوای عزیزماوای عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

اوای خوش زندگی ما

5 فروردین 1393

الان ساعت 3 ظهره بابا سر کاره و تو هم خوابیدی حدود 1 ساعت میشه منم اومدم تا واست بنویسم تا یادم نرفته. نمیدونم علت این ابریزش و کپ شدن بینیت چیه سرما خوردی مال دندونه خلاصه امیدوارم زودتر برطرف بشه و نخواهیم ببریمت دکتر چون دکتر خودت نیست تا اخر تعطیلات.حسابی گریه میکنی وقتی میخوام با دستمال تمیز کنم برات بمیرم الهی برات دیگه اینکه شب قراره بریم خونه خاله مهسا و خاله فریبا عید دیدنی.فردا هم قراره واسمون مهمون بیاد (خونواده بابا) مطمعنم که خوش میگذره و سرمون گرمه حسابی بعدش هم ما با مهمونا میریم اراک تا بعد از 13 بدر  هورااااااااااا خیلی کار دارم از نظافت خونه گرفته تا حمام کردن تو خودم و  درست کردن شام و خیلی  کار دیگه باید...
5 فروردين 1393

اولین نوروز اوا جون+لحظه تحویل سال 1393

سلام وروجک خوشمل منننننننننن سال نو مبارک مامانی امسال اولین عیدی بود که تو کنارمون بودی و  من از این بابت چقدر خوشحالم و ذوق دارم بهترین سال بود و میشه با وجود توووووو امسال هم مثل سالهای قبل دیر رسیدیم سر سفره هفت سین و هر چی تلاش کردیم نرسیدیم خیلیییییی خورد تو ذوقم من عصرش رفته بودم کمک بابا در مغازه و تو هم پیش مامان جون بودی تا اومدیم مغازه را تعطیل کنیم و تو را برداریم دیر شد و هر چی بابا گاز داد نرسیدیم تا رسیدیم خونه تی وی را روشن کردم و وسط سالن کفشهامو در اوردم و بابا هم هنوز تو پارکینگ بود که دیدم سال تحویل شده و ما هم شروع کردیم به بوسیدن تو که تو هم با کلاه و لباس بیرونی بودی کلی تعجب کرده بودی خلاصه سریع دست به کار سبزی ...
5 فروردين 1393